خداوند یکی از معجزههای پیغمبر خاتم(ص) را کتاب ختمی قرآن قرار داد. این معجزه، سراسر دورۀ ختمی از ظهور پیغمبر خدا(ص) تا پایان این جهان و برپایی جهان آخرت را فرامیگیرد. چگونه است که خداوند یکی از معجزههای ...
بیشتر
خداوند یکی از معجزههای پیغمبر خاتم(ص) را کتاب ختمی قرآن قرار داد. این معجزه، سراسر دورۀ ختمی از ظهور پیغمبر خدا(ص) تا پایان این جهان و برپایی جهان آخرت را فرامیگیرد. چگونه است که خداوند یکی از معجزههای جاودان پیغمبر خود(ص) را کتاب یا کلام قرار داده و نبی(ص) و وصی(ع) را مأمور به ابلاغ، حفظ، تعلیم و تفسیر آن کرده است؟ مناسبت میان سخن وکلام بودن معجزۀ ختمی و مخاطبان عام آن را باید در ورود عقل انسانی به مرتبهای متمایز از پیش جست؛ معجزهای که بتواند همیشه و در همه جا و در همۀ احوال برای عقل حاضر باشد. سراسر این سخن، کلام و کتاب، از واژهها تا ترکیبها و از گسترۀ معانی آن تا سراسر واقع، به علم بیپایان الهی مستند است و شرح و تفسیر واقع آن نیز به علم لدنی و بیمرز و کرانۀ نبی(ص) و وصی(ع) سپرده شده است. مخاطبان در فهم مقاصد این کتاب، باید همواره شأن اعجازی آن را در نظر داشته باشند. این توجه موجب میشود تا مخاطبان شرایط بهرهمندی از پیغامهای آن را در خود فراهم سازند. در مراجعه به اعجاز ختمی قرآن، دانش بلاغت، به مثابه یک دانش که علوم زبانی، منطقی و معرفتشناختی را در خود جمع کرده است، ضرورت دارد. در این نوشتار، رابطه و مناسبت میان معجزۀ ختمی قرآن با خاصیت عقلی انسان پایۀ نیازمندی به دانش بلاغت در فهم بهتر این معجزه قرار داده شده است.
در شناخت خداوند، شناخت رابطهی خدا با مخلوقات و شناخت رابطهی مخلوقات با خداوند، پارهای از واژهها تواناییهای زبانی، معنایی، شناختاری و نفس الامری ویژهای را دارند. یکی از این واژهها، واژهی ...
بیشتر
در شناخت خداوند، شناخت رابطهی خدا با مخلوقات و شناخت رابطهی مخلوقات با خداوند، پارهای از واژهها تواناییهای زبانی، معنایی، شناختاری و نفس الامری ویژهای را دارند. یکی از این واژهها، واژهی «شیء» است. از یک طرف، این کلمه در شناخت عام بشری واژهای آشناست و نه فقط بینیاز از هر تعلیم و اکتساب که هر تعلیم و اکتسابی به درک آن وابسته است. از طرف دیگر، این واژهی آشنا و فراگیر میتواند بر همهی موجودات، چه خالق و چه مخلوق، اطلاق شود؛ و نیز میتواند همهی مخلوقات را به یک سو برد تا از این طریق زمینهی تمایز احکام آنها به یکباره آشکار گردد و رابطهی آنها با خداوند مشخص شود. در این نوشتار تلاش شده است تا موقعیت این واژه در کتاب خداوند به تحقیق گرفته شود. نشان داده میشود که این واژه در شناختهای مذکور موقعیت ویژهای را از آن خود کرده است.
انسان، به مثابۀ موجود آگاه، به هیچ امری از امور به اندازۀ خود آگاهی ندارد. آگاهی از اشیاء تابعی از آگاهی به خود است. در این آگاهی به خود، انسان دائما خود را به یاد دارد و امکان فراموش کردن خود در چنین موجودی ...
بیشتر
انسان، به مثابۀ موجود آگاه، به هیچ امری از امور به اندازۀ خود آگاهی ندارد. آگاهی از اشیاء تابعی از آگاهی به خود است. در این آگاهی به خود، انسان دائما خود را به یاد دارد و امکان فراموش کردن خود در چنین موجودی تصور نمیرود. در عین حال، آیهای از کتاب خدا فراموشی انسان از خود را تعلیم میدهد. عامل این فراموشی به فراموشی دیگری بازمیگردد؛ وقتی انسان خدا را فراموش کند خود را نیز به فراموشی میسپارد. در تبیین این تعلیم، فیلسوفان از یک سو و مفسران از سوی دیگر، تحقیقاتی را به انجام رساندهاند. تبیین ملاصدرا و تبیین علامه طباطبائی، به عنوان بهرهمندان از دانش فلسفه و تفسیر، در این گفتار آورده میشود. در جنب این تلاشها، کوشش شده است تا میان فراموش کردن خود، به مثابۀ یک عمل اختیاری و بدکرداری، رابطهای به میان آورده شود که سابقۀ آن، خدا را فراموش کردن است؛ آن خدایی که مبدأ و غایت هر کردار پاک و نیک به او مرتبط است.